رومن رولان در کتاب سفرِ درونی، در مقدمه ای با عنوان "دعوت به سفر" می نویسد:
عمری دراز و اندیشمندانه، آزمونی ست بزرگ، گاه، آن حتی حاصلِ پایانی آزمونهای یک خانواده و دودمان ست، پاسخی به معمای چندین سده ی آن، میوه ی رسیده ی رویش کندپوی آن که نشان خطاها، کامیابی ها، فضیلت ها و نابکاریهای آن را بر خود دارد.
دلم می خواهد معمای زندگی ام را بگشایم. می خواهم، پیش چشمِ دیگران و خودم، پرده از معنای آن بر گیرم. زیرا به آن ساعتِ زندگی رسیده ام که، با آرام گرفتنِ آرزوهای دورخیز و امیدهای زود شکن، می توان با نگاهی شسته و قلبی از علائق گسسته،راه پیموده را سراسر در نظر آورد، و من نه به ارزشِ نتیجه ی به دست آمده( هرچند ناچیز)، بل به تلاشِ هنگفتِ طبیعتِ رازمند آگهی یافته ام، که چه سان از هزاران راهِ نازکیاب و باریک و تهورآمیز یا پر چم و خم، با تردید و احتیاط، خود را به نمایش در می آورد.
.
.
.
شناختِ من از یک زندگی- از آنِ خود من و دیگران- تنها پس از آن صورت می بندد که
گذاشته باشم طومارش درنوردیده باشد.
.
.
... و همین می باید به ما بیاموزد،که خدایی هست که مقاصدِ خام و ناتراشیده مان را شکل می دهد. ( هملت: پرده
پنجم، صحنه ی دوم: آورده شد در ابتدای فصلِ یکمِ کتاب)
| سفر درونی : عکسها از شادی آفرین آرش|
چشمها را ببند ، سفر آغاز می شود ...
وز آب وگل برون شو ، در جان و دل سفر کن
عطار
آفرین
ممنون. دوستش داشتم خانم آرش
سلام. لذت بردم...