"شناخت لحظهایِ اهمیت یک رویداد در کسری از ثانیه و همینطور پیدا کردن فرم و ترکیب دقیقی که روح آن رویداد را به نحو مناسب بیان کند."
این تعریفِ هانری کارتیه برسون از لحظه ی قطعی ست؛ تعریفی دقیق و ظریف و نکته سنج؛ که نگرش و نگاه را در عکاسی بر مبنای شانس و اقبال قرار نمی دهد و نفوذ به این لایه را مختصِ استعدادی ناب در به تصویر کشیدنِ عمق و اهمیت رویداد قلمداد می کند؛ و آن را تا سطحِ هنر، بالا می برد؛ هنرِ اینگونه به تصویر کشیدن...
|Photo by: MohammadReza Momeni|
عکسِ موردِ بحث به شیوه ای مناسب؛ بر لحظه ی قطعی دلالت دارد، عکسی
مستند، که توانسته به خوبی این ویژگی را در خود بگنجاند و لحظاتِ سرشاری را از
دیدن؛ نصیبِ مخاطب کند.
اتفاقی که در عکس در حالِ جریان ست؛ در ثانیه ای بعد امکانِ تکرارش
وجود ندارد، عکاس به گونه ای؛ شکارچی ی این لحظه بوده ست؛
لحظه ای که واقعیتِ متفاوتِ
دنیای یک زن و مرد را کنار همدیگر می چسباند (بدون برش زدن و کنارِ یکدیگر
قراردادن؛ بدونِ اجراهای ویرایشی ی خاص؛ بدون استفاده از عکسهای پی در پی و مجموعه
وار و بدونِ حرفِ اضافه).
واقعیتِ نگاههای سرگردان؛ واقعیتِ فاصله و واقعیتِ وجودی
ِ عناصری پنهان...
ترکیب بندی بسته؛ اطلاعاتِ زیادی از پیرامون نمی دهد؛ نمی خواهد که
بدهد؛ همین کافیست؛ وجود دو "او" در صحنه؛ اویی که اشاره گر ست و برجسته
تر؛ و اویی که محوست و مات؛ نگاههای هر دوی اینها سرگردانست؛
فاصله؛ در عدم توجه
این دو به هم شکل می گیرد؛ متفاوت بودن این دنیا؛ همان جا و در همان لحظه و در
همان نقطه ای که ایستاده اند شکل گرفته؛ او (مرد) به نقطه ای اشاره می کند و اوی
دیگر (زن) نقطه ای دیگر را می نگرد؛ در این میانه نیز نمی توان از آنچه و آنچه
هایی که به واسطه ی نگاهِ این دو ماهیت وجودی پیدا می کنند؛ به آسانی گذر کرد؛
آنچه هایی که علت می شوند و آنچه هایی که معلول می شوند؛ نوع ترکیب بندی؛ آگاهی ای
در مورد این معلول ها نمی دهد، نیازی نیست هم که بدهد؛ معلول می تواند
""فرامتنی" باشد؛ و متصور شود؛ آنچه اهمیت دارد؛ به شیوه ای بی کم و
کاست؛ دقیق و سنجیده در تصویر کنارِ هم قرار گرفته، مکمل هم شده و به یکدیگر معنا
و به معنا؛ غنا بخشیده ست.
همانگونه که برسون نیز می گوید:
"در عکاسی کوچکترین چیزها میتوانند بزرگترین سوژهها باشند، ویژگیهای
کوچکِ انسان میتوانند به موضوعی مهم بدل شوند."
و اینگونه است که می شود از یک عکس لذت برد.