:: فتولایف ::

| سرنوشتِ روح اینست که؛ ناشناخته بماند|

:: فتولایف ::

| سرنوشتِ روح اینست که؛ ناشناخته بماند|

::30:: جذام...

و این منم/ زنی که جذامش را /هر شب / روی دیوارها / با خطِ بریل می نوشت ...

|عکس: شادی آفرین آرش|

با همراهی نوشته ای از احسان قنبری فرد
عکس «شادی آفرین آرش» مجموعه‌ای از عناصر نمادین است که با تکیه بر دلالت‌های معنایی هرکدام از عناصر موجود در قاب، نه تاویلی بر مبنای ارتباط ساده عناصر، که داستانی بلند و چند فصلی را در یک تصویر منجمد روایت می‌کند. همراهی واژگانی که نقش کلید را برای این معمای بصری بازی می‌کنند، تاویل را برای مخاطب آسان‌تر می‌کند و فضای آشنایی زدایی شده تصویر، دست ذهن را برای مکاشفه‌ای خیالی-واقعی باز می‌گذارد. بریل، زبانی ناآشنا و دلالت‌گر کوششی حسرت‌آور برای روایت دنیای مبهم و سرشار از اندیشه کسانی است که دیدن را هرگز ندانسته‎‌اند و نادیده توصیف می‌کنند. مانند هر زبان دیگر، نظامی از نشانه‌ها است. تنها نکته این‌جا است که گوینده از نشانه‌هایی نادیده بهره می‌جوید و مخاطب بینا، آن را بر مبنای دیده‌های خویش تاویل می‌کند. بهره‌جویی از این نکته برای اشاره به درک مبهم مخاطبان هنرمند از دنیای مبهم و انحصاری خود قابل تامل است. تکرار این تقلا، در قالب تکرار موزاییکی صفحات، نقشی دایمی و روزمره می‌گیرد. شب، بر ابهام آن می‌افزاید و جزام، واژه‌ای عمیق برای توصیف این اضمحلال کشنده است. دیوار و زاویه نگاه پایین به بالا از حبس و حصر می‌گوید. رنگ سبز، در توصیف فضای رعب‌آور درونی و آشنایی زدایی از عناصر آشنا می‌کوشد و زرد، دلالتگر به تقدسی محصور است. خون، در این میانه، زیباترین نشانه برای توصیف ویژگی‌های زجرآور زنانگی از نگاهی در بطن دنیای زنانه است. ماه امیدی دوردست و اضمحلال نوشته‌ها در بالای دیوار، دالی بر عقیم بودن این فریادهای نقش شده بر کاغذ است. فریادها و گفته‌هایی که هرگز به گوش مخاطبی در ورای این دنیای محصور نخواهد رسید و اگر هم برسد، جز از سوی همسانان و همدردان، درک نخواهد شد. 
منبع: سایت عکاسی