:: فتولایف ::

| سرنوشتِ روح اینست که؛ ناشناخته بماند|

:: فتولایف ::

| سرنوشتِ روح اینست که؛ ناشناخته بماند|

::25:: اسارتِ پنهانِ یک اتفاق...

نمایشگاه کیارنگ علایی را نبودم. اما همچون همیشه مشتاق دیدن عکسها و ماحصل تلاشش بوده ام. عکسها را در کتاب دیده ام و چند روزیست، این کتاب در کنار جایی که کارهای روزانه ی عکاسی ام را انجام می دهم قرار گرفته، هر از چندی که فرصت تمرکز یافتن می یابم، نگاه می کنم و می خوانم. نگاشته ی نیوشا توکلیان را به انضمام بیانیه ایشان بارها خواندم و عکسها را که نگاه می کنم با آنها ارتباط برقرار می کنم.

عناصر و المانهای سمبلیکی که به نوعی بر نیازهای معنوی زندگی بشری تاکید دارند و برگرفته از وضعیت اجتماعیِ دوران های مختلفند، در فضای بی مکانی واگذاشته شده اند، اهمیت چند شیء که نمادهایی از ارزش ماهوی آرمانهای انسانی اند و پرداختی درونی به معنایی که در مسیر نابودی و فنا قرار گرفته، روشن کردن مسیر این معنا و از همه ی اینها با اهمیت تر؛ اسارت پنهانی که در روح هر کدام از این  نشانه ها آرمیده، من را به دیدن چندباره دعوت می کند.

در تک تک فریم های این مجموعه نوعی اسارت می بینم، اسارتِ نشانه در معنایی که  بشر برای آن می آفریند و این آفرینش، آفرینش خودخواهانه ایست؛ چرا که معنا را نیز با خود در مسیر این نابودی می کشاند و آن را دستخوش حوادثی می کند که او را در بر می گیرد، واقعیت تلخ و گزنده ی جریان در اینست که انسان، هیچ مسئولیتی را در قبال این تغییر هویت بر خود اجبار نمی کند، و همه چیز به نحو غم انگیزی رو به فناست.

در جهانی که می رود همه ی ارزش های انسانی اش را فراموش کند ، شاید حضور نور (آن نیز به عنوان یک نشانه که ممکنست در معرضِ فنا قرار گرفته و به تاریکی گرایش پیدا کند)، تنها جریانی باشد که می تواند این بقایا و اجسادِ خاموش و مخدوش را حفظ کند. به نوعی در این عکسها،  هم مرثیه و سوگواریست برای آنچه از دست رفته ست، و هم کور سوی امید از حضور و ظهور یک معجزه. شاید که بتواند باری دیگر این از دست رفتنیها را باز پس گیرد.

هرچند، غیر ترتیبی بودن مجموعه ذکر شده ست، اما در میان آنها فریم هایی دیده می شود که به نظر ترتیبی و مکمل هم اند، در یک فریم، فضایی روبروی ماست که مردی بر صندلی چرخدار مقابلِ یک درختِ سبز قرار گرفته ست در فریم بعدی، درختِ خشکیده ای را می بینیم که بر زمین غلطیده، این دو در جوارِ هم تضاد و پارادوکسی را ایجاد کرده اند که نمی توان از تاثیر این ترتیب بر معنای کلی مجموعه صرفنظر کرد، یا قرارگیری فریم پرچم صلح ( از نظر من عمیق ترین فریم این مجموعه از لحاظ معنا؛ هرچند با در میانه قرار نگرفتنِ المان آن حتی به جهتِ تاکید بر تعلیق، نمی توانم کنار بیایم به این سبب که حضورِ قهرمانانه اش را نه که کاملا از بین ببرد، اما کمرنگتر کرده است و در کلِ مجموعه آنقدر حسِ تعلیق و بی مکانی وجود دارد که ساختار این تک فریم، برای این تاکید قربانی معنا نشود) در جوار فریمی با نشانه ی میزان و عدالت که می توانند ارتباطِ معنایی عمیقی با هم داشته باشند.

 

|تک فریم از مجموعه غیرترتیبی پرده دوم اتفاق: کیارنگِ علایی|